(1)
زيبايي بدين معناست كه شيء به گونهاي باشد که باعث اعجاب و لذت گردد. و اگر چه معنايي كه در لغت از اين لفظ متبادر است، زيبايي ديدني است،اما معناي حقيقي آن، محسوسات و متخيلات غير ديدني، بلکه معاني را هم شامل ميشود. بر اين اساس، معاني لطيفي كه شاعر در اشعار حاوي استعاره ها و کنايهها درک ميکند، چيزي جز زيبايي نيست؛ و تناسب و تناسق هستي و حسن نظم و ترتيب حاکم بر آنکه حکيم را به اعجاب و تحسين وا ميدارد، و بلکه آن را صفت ذاتي وجود ميانگارد، چيزي بجز زيبايي نيست، و آنچه که عارف را به هنگام شهود ملکوت آسمانها و زمين شگفتزده و مدهوش ميکند، چيزي نيست جز زيبايي.
پس زيبايي يا صوري است يا معنوي، و درك زيبايي معنوي در معاني جزئيه، به وسيلة وهم است و در معاني بالاتر از آن، توسط عقل.
(2)
و از آنجا که زيبايي را در بيش از يک مقوله مي يابيم، نتيجه مي گيريم که زيبايي از سنخ وجود است، نه از سنخ ماهيت، و از اين جهت شبيه علم و وحدت ميباشد. و نفس در هر مرتبه اي که قرار گيرد،؛ مجذوب زيبايي موجود در همان مرتبه از وجود ميشود، لذا اين گونه نيست که اگر نفس از ماده و لوازم آن مجرد شود، از زيبايي و لذت حاصل از آن محروم شود، بلکه با زيبايي عقلي، شگفتي و لذتش افزون ميگردد. و مقصود ما از زيبايي عقلي، نوعي زيبايي است که در اموري فراتر از حسيات و معاني جزئي وجود دارد.
(3)
هر چند که زيبايي متعارف چيزي است که از تناسب اجزاء شيء مرکب درک ميشود، اما حقيقت زيبايي به اشياء مرکب اختصاص ندارد، بلکه شامل موجودات بسيط هم ميشود. براي مثال، آيا علت مجذوب شدن كودك به گل سرخ و شعله شمع چيزي غير از زيبايي آنها ميباشد؟ و آيا علت اين مجذوب شدن چيزي جز رنگ سرخي است كه كودك را به شگفتي وا ميدارد و برايش جذابيت دارد؟ و آيا احتمال دارد که زيبايي رنگ سرخ در نظر كودك به لحاظ اجزاء؛ و تناسب آنها با يکديگر باشد، در حالي که سرخ بودن، عَرَضي بسيط است؟
بلکه در باره زيبايي اشياء مركبي که اجزاي آنها متناسب است نيز ميگوييم: زيبايي صفتي است براي هيئتي که از اجزاي متناسب حاصل شده است و خود هيئت، امري بسيط است. و گاهي زيبايي، از حيث خود اجزاء و از حيث هيئت ترکيبي، جهات متعددي دارد.
(4)
نَفْسْ تا هنگامي که در مرتبه پايين قرار دارد، نميتواند زيبايي موجود در مرتبه بالا را درک کند . بدين ترتيب، درك زيبايي مرتبه بالا، دليل بر آن است که نفس به آن مرتبه رسيده است و همين طور است درك زيبايي برتر و بالاتر.
بر اين اساس نفوسي که در شهوت هاي حيواني غرق شدهاند، به ندرت از معاني لطيف لذت ميبرند و بر عکس، نفوس لطيفي که زيبايي معنوي را درك ميکنند، چندان به لذت هاي حيواني اهتمام نمي ورزند.
(5)
دانستيم که زيبايي در واقع صفتي براي وجود است، اما اين منافاتي نداردبا آن که ماهيت ها نيز بدان متصف شوند. و براي انسان، ماهيت ها شاخته شده تر از وجود هستند، بلکه معرفت انسان به حقيقت وجود، تنهابه اندازه معرفت او به خودش است. و اين معرفت در غالب مردم شبيه پرتو ضعيفي است که رو به خاموشي ميرود. و براي همين بيشتر مردم نفس را با بدن اشتباه گرفته و آن را بدن مي پندارند. پس آنچه را که انسان از زيبايي مي شناسد، معنايي است که آن را از مقايسه بعضي از اشيا با اشياي ديگر به دست ميآورد و آنچه را که موجب شگفتي وي ميشود جميل ميشمارد. و نفي جمال و زيبايي از آنچه که از آن تنفر دارد، تنها به حسب ادراکش و در مقايسه با خودش ميباشد. و اين منافاتي ندارد با اين که همان چيز نزد موجودي ديگر زيبا باشد، چنان که منافات ندارد با آنکه آن چيز به حسب وجود خودش و با صرف نظر از مقايسه اش با موجود ديگر زيبا باشد.
(6)
وجود، مطلوب هر موجودي است و به خاطر همين هر انساني و بلکه هر موجود با شعوري خودش و مقومات و مکملهاي خود را دوست دارد. و اگربتواند ذات خود را مشاهده كند، آن را سرشار از زيبايي ميبيند، و اين به حسب وجود خودش با صرف نظر از مقايسهاش با وجود ديگر ميباشد و شهود اين جمال در هر وجودي به همين صورت است. بدين ترتيب، هنگامي که خداوند معرفت شهودي و علم حضوري نسبت به مراتب عالي وجود را به بنده اي اعطا کند، زيبايي اين مراتب وي را مدهوش کرده، به اعجاب واميدارد و در نتيجه، وي بيهوش ميافتد و مي فهمد که وجود به خودي خود زيباست و جان کلام الهي را درک ميکند که ميفرمايد:
الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ 1؛ او کسي است که هر چيزي را آفريده به نيكوترين وجه آفريده است.
پس وجود، با اين وصف که مطلوب هر موجودي است و هر موجودي آن را دوست دارد و از آن لذت ميبرد، زيباست، چنان که وجود خير نيز هست و هر چه مرتبه وجود شديدتر باشد، زيباتر است و عالم در مجموع زيبا است و زشتي و شر، در مقايسه و نسبت به چيزي ديگر است.
(7)
ميل نفس به سوي شيء زيبا به خاطر مصلحت و منفعتي است که براي نفس دارد؛ پس غايت و هدف اين ميل بهرهبرداري از مصلحت و منفعتي است که در چيز زيبا وجود دارد. به منافع بزرگي که در چيزهاي زيبا براي انسان وجود دارد، توجه کنيد. اگر اين اشياء جلوة زيبايي نداشتند، قلب انسان به سوي آنها متمايل نمي شد و از آنها استفاده نميکرد. زيبايي مناظر طبيعي انسان را وادار به بررسي و تفکر و انديشه در آن ميكند و زيبايي طفل است که قلب مادرش را تسخير کرده، باعث ميشود که نسبت به تربيت وي اقدام کند. و به همين ترتيب، زيبايي نقشي آشكار در ازدواج و ساير شئون زندگي اجتماعي دارد.
خداي متعال ميفرمايد:
إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ 2؛ ما آسمان دنيا را به زينت ستارگان آراسته کرديم.
و ميفرمايد:
وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ 3؛ وبراي شما در آنها گلهها زيبايي است، هنگامي که آنها را از چراگاه بر مي گردانيد و هنگامي که آنها را به چراگاه مي بريد.
و ميفرمايد:
خُذُواْ زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ 4؛ زينتهايتان را هنگام رفتن به مسجد برداريد.
و ميفرمايد:
وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا5؛ و قرآن را شمرده و زيبا تلاوت کن.
معروف است كه پيامبر گرامي اسلام صليالله عليه و آله بوي خوش و زيبايي را دوست ميداشت6؛ و نقل شده است که نامههاي خويش را به وسيله افراد زيبا و خوش چهره ارسال ميکرد. 7؛ همچنين از جمله مرجحاتي كه براي امامت جماعت در فقه بيان شده اين است که زيبا و خوش صورت باشد. و نيز روايت شده است كه:
أُطْلُبُوا الْخَيْراتِ عِنْدَ حِسانِ الوُجُوه8؛ خير و نيکي را در نزد افراد خوش صورت جستجو کنيد،
چنان که روايت شده است:
لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَتَغَنَّ بِالْقُرْآن9؛ از ما نيست کسي که سعي نکند قرآن را با صداي زيبا بخواند.
و در روايت است كه:
إِنَّ اللَّهَ جَمِيلٌ يُحِبُّ الْجَمَالَ10؛خداوند زيباست و زيبايي را دوست دارد.
بنابراين انسان ميتواند از مراتب و مظاهر مختلف زيبايي لذت برده، از منافع آن در امور گوناگون زندگاني بهرهمند شود، مادامي که اين بهرهمندي با مصلحت بالاتري تعارض نداشته باشد و مانع ارتقاي انسان به مراتب بالاتر نشود. و شرع مبين، متكفل بيان موارد و ترسيم حدود اين بهرهمندي است.
مجذوب جمال شدن گاهي انسان را کمک ميکند که از مرتبه پايين تر رها شده و به مرتبه بالاتر صعود کند، مانند مجذوب شدن كسي كه هنوز از مرتبه حيواني رها نشده به زيبايي هاي صور و معاني لطيف. و در هر زيبايياي كه نسبت به حال فعلي انسان مرتبه بالاتري دارد، امر به همين منوال است. و روشن است که اين امر به حسب اشخاص و احوال متفاوت است. از اين رو مجذوب و شيفته شدن به زيبايي خاص، در حالي كه به ترقي و پيشرفت فردي كمك ميكند، در همان حال موجب سقوط و تنزل فردي ديگرمي شود.
(8)
نوعي جذبه و شيفتگي ديگر براي نفس انساني به سوي زيبايي وجود دارد که تمام عقل و هوش فرد را دربرگرفته، باعث ميشود همه چيز را غير از او فراموش کند و نميتوان منفعت طلبي را هدف و غايت اين شيفتگي كامل دانست، زيرا در چنين مقامي، تمام منافع و مصالحي که بر مراتب پايينتر زيبايي مترتب است و بدان ها اشاره شد، باطل ميشود؛ لذا بسياري از صاحبنظران چنين حال و مقامي را گمراهي و انحراف از مجراي فطرت به حساب آورده و از آن به جنون و بيماري تعبير کردهاند.
به نظر ما زمينه چنين محبت و گرايشي در فطرت انسان وجود دارد و اگر انحراف و گمراهي رخ دهد،؛ در تعيين متعلق اين حب فطري است نه از جهت اصل وجود چنين حب و تعلق خاطري.
در توضيح بيشتر بايد گفت که از جمله ادراکات و شعورهاي فطري در انسان اين است که در مقابل کمالي که اميدي به ملحق ساختن آن به خود و برخورداري از عين آن كمال ندارد احساس خضوع ميکند و در اين حال آن کامل را دوست دارد و از اظهار خضوع در مقابل او لذت ميبرد و بالاترين آرزويش اين است که با آن کامل متحد گردد و با او يکي شود. و از نشانههاي چنين خضوعي آن است که محب دوست دارد تا به کامل تقرب بجويد و به او نزديک شده، به وي ملحق شود. و لذيذترين چيز در نزد اين محب آن است که وجود خودش را فاني در محبوب و قائم به او ببيند. و نيز از نشانههاي اين خضوع آن است که خواست و ارادهاش تابع خواست و اراده محبوب است و در صفات و شؤون خود، به محبوب شبيه ميشود.
و چنين مرتبه اي از محبت، در واقع، جستجوي کسي است که ميتواند ذات انسان قائم به او و روح و جان و سراسر وجود انسان متعلق به وي باشد و او کسي نيست مگر آنکه در سلسله علل مفيضه وجود براي انسان است. و از آن جا که اصل وجود و زيبايي هر چيز بجز ذات حقتعالي مستفيض از غير خودش ميباشد، پس آنچه اولاً و بالذات مطلوب است، همان اوست.
——————————————————————————–
1. سجده(32)، 7.
2. صافات(37)، 6.
3. نحل(16)، 6.
4. اعراف(7)، 31.
5. مزمل(73)، 4.
6. اصول کافي، ج 5، ص 321؛ ما احب من دنياکم الا النساء و الطيب.
7. مجموعه ورام، ج 1، ص 29، باب الرسوم في معاشرة الناس؛ قال النبي(ص): اذا ابردتم بريداً فاجعلوه حسَن الوجه حَسَن الاسم؛ هنگامي که پيکي را ميفرستيد، فردي خوش صورت که اسم زيبا داشته باشد انتخاب کنيد.
8. الاختصاص، ص 233.
9. مستدرک الوسايل، ج 4، ص 273، باب تحريم الغناء في القرآن و استحباب تحسين الصوت به بمادون الغناء و التوسط في رفع الصوت.
10. الکافي، ج 6، ص 438،باب التجمل و اظهار النعمة.
منبع: http://www.mesbahyazdi.ir/node/821