به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، در اولین روز از ماه مبارک رمضان؛ ماه نزول قرآن، محفل انس با قرآن در حضور رهبر معظم انقلاب برگزار شد.
در این محفل نورانی که آکنده از عطر و معنویت قرآن بود، ۸ نفر از حافظان، قاریان و اساتید قرآنی از سراسر کشور آیاتی از کلامالله مجید را تلاوت کردند و گروههای جمعخوانی نیز به مدح و ثنای پروردگار پرداختند.
رهبر انقلاب اسلامی در این مراسم، زیبایی الفاظ قرآن را یک معجزه و دریچهای برای جذب شدن به سوی مفاهیم عالی و پرمغز آن دانستند و ضمن تأکید بر لزوم رواج جلسات قرآنی در کشور، به نیاز بیش از پیش دنیا در شرایط کنونی به مفاهیم قرآن اشاره کردند و گفتند: به نظر من معجزه معارف قرآنی را اگر ما اهل دل باشیم «لِمَن کان لَهُ قَلبٌ اَو اَلقی السَّمعَ وَ هُوَ شَهید»؛ اگر اهل دل باشیم، اگر گوش جان را در اختیار قرآن بگذاریم، ما امروز بیشتر میتوانیم به معجزیّت قرآن پی ببریم از آنهایی که هزار سال قبل بودند. در این دنیای پیچیده، در این دنیای طوفانی، در این دنیای سرشار از معضلات -این قدرتها، این پیشرفت علمی- اینجا است که قرآن وقتی وارد میدان میشود، وقتی حرف میزند «اِنَّ هذَا القُرءانَ یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوَمُ»، آدم این را حس میکند که واقعاً «یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوَمُ وَ یُبَشِّرُ المُؤمِنینَ».
رهبر معظم انقلاب در این فراز از سخنانشان به بخشی از ویژگیهای قرآن کریم اشاره دارند؛ ویژگیهایی که باعث شده سطوح مختلف مردم در هر قشر و طبقهای که باشند بتوانند بهره کافی از پیامها و سخنان ارزشمند این کتاب آسمانی ببرند. همانطور که در آیه ۳۷ سوره «ق» آمده، در این کتاب برای اهل دل و کسانی که میشنوند، درسها و عبرتهایی نهفته است که باید از آن استخراج شود.
در آیه آمده است: «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ/ قطعا در اين [عقوبتها] براى هر صاحبدل و حق نيوشى كه خود به گواهى ايستد عبرتى است».
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل این آیه آورده است: فرق است میان کسانی که اهل دل هستند با کسانی که تنها شونده هستند. بنابراین هر کسی به مقدار توانی که دارد، از حقیقت بهره میبرد. علامه در این باب میگوید: معناى آيه اين است كه در آنچه از حقائق كه از آن خبر داديم، و آنچه از داستانهاى امتهاى هلاك شده كه بدان اشاره نموديم تذكرى است كه هر كس تعقل كند با آن متذكر مى گردد، و آنچه خير و نفعش در آن است انتخاب مىنمايد و هر كس كـه گوش بدهد و آن را بشـنود، و اشـتغالات غير حـق، او را از شنيدن حق مشغول نكرده باشد، و در عين حال حاضر به شنيدن و فراگرفتن شنيدههاى خود باشد از آن متذكر مىشود.
در ادامه میافزاید: در اين آيه بين كسى كه قلب دارد و كسى كه گوش دهد در حالى كه شاهد هم باشد، ترديد شده، فرموده يا آن باشد يا اين، و اين ترديد بدين جهت است كه مؤمن به حق دو جور اسـت، يا كسى است كه داراى عقل است، و مىتواند حق را دريابد و بگيرد، و در آن تفكـر كند و بفهمد حق چيست، و به آن اعتقاد بيابد، و یا كسى است كه تفكرش نيرومند نيست، تا حق و خير و نافع را از باطل و شر و مضر تميز دهد، چنين كسى بايد از ديگران بپرسد و پيروى كند. و اما كسى كـه نـه نـيـروى تعقل دارد و نه حاضر است از گواهان، سخن حق را بشنود، هر چند آن گواه و شاهد رسالت داشته باشـد، و او را انذار كند، چنين كسى جاهلى است لجباز، نه قلب دارد و نه گوش، همچنان كه در جاى ديگـر قـرآن مىبينيم كه مىفرمايد: (و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير).
در تفسیر نمونه نیز به این نکته اشاره شده که دو گروه میتوانند از عبرتهایی که در قرآن ذکر شده پند بگیرند: نخست آنها كسى كه داراى ذكاوت و عقل و هوشند، و خود مستقلا میتوانند مسائل را تحلیل كنند و ديگر كسانى كه در اين حد نیستند اما میتوانند مستمع خوبى براى دانشمندان باشند و با حضور قلب به سخنان آنها گوش فرادهند و حقایق را از طریق ارشاد و راهنمایى آنها فراگیرند.
بنابراین اگر انسان خود اهل تفکر و تعقل نباشد، باید به افرادی مراجعه کند که از این قوه برخوردارند. همانطور که در تفسیر نمونه آمده است: آنها كه خود اهل تحقیقند آن را به خوبى در مىیابند و آنها كه چنين نیستند مىتوانند از طريق رهنمودهاى دانشمندان عادل و دلسوز راه خود را بیابند بنابر این باید انسان یا علم و عقل كافى داشته باشد یا گوش شنوا.
در این صورت اگر انسان بیندیشد یا بشنود، هدایت قرآن را درک خواهد کرد؛ هدایتی که بشارتی برای مؤمنان است.
همانطور که در آیه ۹ سوره اسرا آمده است: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا/ قطعاً اين قرآن به [آيينى] كه خود پايدارتر است راه مینمايد و به آن مؤمنانى كه كارهاى شايسته میكنند مژده میدهد كه پاداشى بزرگ برايشان خواهد بود»
قرآن هدایتگر است؛ هدایت به سوی بهترین حالات و بهترین شرایط. علامه طباطبایی این بهترین حالات و شرایط را، اسلام عنوان کرده و میگوید: قرآن انسان را به دینی هدایت میکند که آن دین قائم بر اصلاح حال دنیا و آخرت بندگان بوده و خیر و سعادت آنها را در هر دو سرا تأمین میکند، چون این دین مطابق فطرت انسانی تشریع شده ولی سایر شرایع همواره متضمن بخشی از منافع انسان بوده و بخش دیگر را فرو گذار مینمایند، اما اسلام قائم به همه خیرات و منافع بشر بوده و هیچ خیری را از او دریغ نمینماید، به همین جهت هم اقوم از سایر شرایع میباشد و کاملترین دین الهی است که تمامی شرایعی را که بشر در زندگی به آن محتاج است برای او تشریع نموده و از هیچ امری فروگذار نکرده است.
در تفسیر نمونه «اقوم» با عناوین «صافتر» و «مستقیمتر» توصیف شده است؛ يعنى «قرآن به طريقهاى كه مستقيمترين و صافترين و پابرجاترين طرق است دعوت میكند».
در توضیح این صفات آمده است: صافتر و مستقيمتر، از نظر عقایدى كه عرضه میكند. صافتر و مستقيمتر، از اين نظر كه ميان ظاهر و باطن، عقيده و عمل، تفكر و برنامه، همگونى ايجاد كرده و همه را به سوى «اللّه» دعوت میكند. صافتر و مستقيمتر، از نظر قوانين اجتماعى و اقتصادى و نظامات سياسى كه بر جامعه انسانى حكم فرما میسازد و بالاخره صافتر و مستقيمتر از نظر نظام حكومتى كه برپا دارنده عدل است و درهم كوبنده ستم و ستمگران.
با این همه برکاتی که از قرآن ذکر شده بیش از اینهاست؛ رهبر معظم انقلاب در بیان برخی برکات قرآن کریم اظهار کردند: برکات قرآن برکات بیانتهایی است. در قرآن و با قرآن عزّت هست، قدرت هست، پیشرفت هست، رفاه مادّی هست، تعالی معنوی هست، گسترش فکر و عقیده هست، شادی و سکینه روح هست؛ سکینه و آرامش روح؛ «فَاَنزَلَ اللهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسولِهِ وَ عَلَی المُؤمِنینَ وَ اَلزَمَهُم کَلِمَهَ التَّقوی وَ کانوا اَحقَّ بِها وَ اَهلَها». وقتی که آن آرامش دینی و آن سکینه دینی آمد، تقوا زیاد میشود: «هُوَ الَّذی اَنزَلَ السَّکینَهَ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ لِیَزدادوا ایمانًا مَعَ ایمانِهِم»؛ این سکینه و آرامش موجب میشود ایمان انسان روزبهروز افزایش پیدا کند؛ ایمان به چه؟ ایمان به خدا، ایمان به قدرت الهی؛ دنبالش میگوید: «وَ لِلّهِ جُنودُ السَّماواتِ وَ الارض»؛ همه چیز دست خدا است، همه چیز لشکر خدا است. در یک جای دیگر [میگوید]: «وَ ما یَعلَمُ جُنودُ رَبِّکَ اِلا هُو» هیچکس جز خود او، قادر به شمارش جنود الهی نیست. قرآن این است: یک قدرت فوقالعاده و بیانتها که ما به قدر ظرفیّت خودمان باید بتوانیم انشاءالله از آن استفاده بکنیم.
یکی از مهمترین برکات قرآن که برای عموم مؤمنین ذکر شده، ایجاد آرامش در دلها و جانهاست؛ «إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا/ آنگاه كه كافران در دلهاى خود تعصب [آن هم] تعصب جاهليت ورزيدند پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خويش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت و [در واقع] آنان به [رعايت] آن [آرمان] سزاوارتر و شايسته [اتصاف به] آن بودند و خدا همواره بر هر چيزى داناست».
این آیه در پاسخ به سختیها و فشارهایی که از سوی کفار و مشرکین بر مسلمانان و مؤمنین تحمیل میشد، آمده است. خداوند در برابر این سختیها، آرامش قلوب را بر دلها نازل کرد.
علامه طباطبایی ذیل این بخش از آیه آورده است: خداوند سکینت را بر رسول و مؤمنان نازل کرد و در نتیجه مؤمنان آرامش قلب پیدا کردند.
همانطور که در تفسیر نمونه آمده، شأن نزول این آیه مربوط به صلح حدیبیه است که کفار مانع از ورود مسلمانان به مکه میشدند و محدودیتهایی برای آنان وضع کردند. خداوند برای جبران این محدودیتها و فشارها، مؤمنان را بر کفار مسلط کرد. در تفسیر نمونه آمده است: اين آرامش كه مولود ايمان و اعتقاد به خداوند و اعتماد بر لطف او بود، آنها را به خونسردى و تسلط بر نفس دعوت كرد. نتیجه این آرامش و سکینت قلبی، افزایش ایمان افراد و نهایتاً تقویت جبهه ایمانی است.