در قرآن به خصوص سوره اعراف مکرر لغت پرهيزکار و با تقوا آمده است. اين لغات چي معني دارند؟
تقوا در اصل از ماده وقايه به معنى نگهدارى يا خويشتن دارى است «1» و به تعبير ديگر يك نيروى كنترل درونى است كه انسان را در برابر طغيان شهوات حفظ مىكند،
و در واقع نقش ترمز نيرومندى را دارد كه ماشين وجود انسان را در پرتگاهها حفظ و از تندرويهاى خطرناك، باز مىدارد.
به همين دليل امير مؤمنان على ع تقوا را به عنوان يك دژ نيرومند در برابر خطرات گناه شمرده است، آنجا كه مىفرمايد:
اعلموا عباد اللَّه ان التقوى دار حصن عزيز: بدانيد اى بندگان خدا تقوا دژى است مستحكم و غير قابل نفوذ «2».
در احاديث اسلامى و همچنين كلمات دانشمندان، تشبيهات فراوانى براى تجسم حالت تقوا بيان شده است، امير مؤمنان على ع مىفرمايد:
الا و ان التقوى مطايا ذلل، حمل عليها اهلها و اعطوا ازمتها، فاوردتهم الجنة:
تقوا همچون مركبى است راهوار كه صاحبش بر آن سوار است و زمامش در دست او است و تا دل بهشت او راه پيش مىبرد! . نهج البلاغه خطبه 16.
بعضى، تقوا را به حالت كسى تشبيه كردهاند كه از يك سرزمين پر از خار عبور مىكند، سعى دارد دامن خود را كاملا برچيند و با احتياط گام بردارد مبادا نوك خارى در پايش بنشيند، و يا دامنش را بگيرد.
عبد اللَّه معتز اين سخن را به شعر در آورده است و مىگويد:
خل الذنوب صغيرها و كبيرها فهو التقى
و اصنع كماش فوق ارض الشوك يحذر ما يرى
لا تحقرن صغيرة ان الجبال من الحصى
گناهان را از كوچك و بزرگ ترك كن كه حقيقت تقوا همين است.
همچون كسى باش كه در يك زمين پر خار با نهايت احتياط گام بر مىدارد.
گناهان صغيره را كوچك مشمر كه كوهها از سنگ ريزهها تشكيل مىشود «2».
ضمنا از اين تشبيه به خوبى استفاده مىشود كه تقوا به اين نيست كه انسان انزوا و گوشه گيرى انتخاب كند، بلكه بايد در دل اجتماع باشد و اگر اجتماع آلوده بوده خود را حفظ كند.
در هر صورت اين حالت تقوا و كنترل نيرومند معنوى، روشنترين آثار ايمان به مبدء و معاد يعنى خدا و رستاخيز و عمل صالح و تکرار عمل است، تقوا معيار فضيلت و افتخار انسان و مقياس سنجش شخصيت او در اسلام محسوب مىشود تا آنجا كه جمله إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ به صورت يك شعار جاودانى اسلام در آمده است (حجرات آيه 14).
__________________________________________________
(1)(2) تفسير ابو الفتوح رازى ج اول ص 62.
تفسير نمونه، ج1، ص: 81
على ع مىفرمايد:
ان تقوى اللَّه مفتاح سداد و ذخيرة معاد و عتق من كل ملكة و نجاة من كل هلكة:
تقوا و ترس از خدا، كليد گشودن هر در بستهاى است، ذخيره رستاخيز، و سبب آزادى از بردگى شيطان و نجات از هر هلاكت است (نهج البلاغه خطبه 230).
ضمنا بايد توجه داشت كه تقوا داراى شاخهها و شعبى است، تقواى مالى و اقتصادى، تقواى جنسى، و اجتماعى، و تقواى سياسى و مانند اينها.
[سوره البقرة (2): آيات 6 تا 7]
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (6) خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (7)
ترجمه:
6- كسانى كه كافر شدند براى آنها تفاوت نمىكند كه آنان را (از عذاب خداوند) بترسانى يا نترسانى، ايمان نخواهند آورد.
7- خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده، و بر چشمهاى آنها پرده افكنده شده، و عذاب بزرگى در انتظار آنها است.
تفسير: گروه دوم، كافران لجوج و سرسخت.
اين گروه درست در نقطه مقابل متقين و پرهيزگاران قرار دارند و صفات آنها در دو آيه فوق به طور فشرده بيان شده است.
در نخستين آيه مىگويد: آنها كه كافر شدند (و در كفر و بىايمانى سخت و لجوجند) براى آنها تفاوت نمىكند كه آنان را از عذاب الهى بترسانى يا نترسانى .
تقوى كه همان خويشتندارى در برابر گناه، و احساس مسئوليت و تعهد در پيشگاه حق است نخستين برنامه بندگان مؤمن خدا مىباشد، تقوى سپرى است در مقابل آتش و عاملى است بازدارنده در برابر انحراف، تقوى سرمايه بزرگ بازار قيامت، و معيار شخصيت و كرامت انسان در پيشگاه پروردگار است . پس منظور از ايمان و پرهيزگارى تنها ادعاى اسلام و پاىبند بودن به اصول تعليمات انبيا نيست بلكه حقيقت ايمان و پرهيزگارى همانا نفوذ آن در تمام اعمال و شؤون زندگى است،
حقيقت تقوى
قرآن بزرگترين امتياز را براى تقوى قرار داده و آن را تنها معيار سنجش ارزش انسانها مىشمرد : إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ (حجرات 14)
در جاى ديگر تقوى را بهترين زاد و توشه شمرده، مىگويد: وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى (بقره- 197).
و در جاى ديگر لباس تقوى را بهترين لباس براى انسان مىشمرد وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَيْرٌ (اعراف- 26).
و در آيات متعددى يكى از نخستين اصول دعوت انبياء را تقوى ذكر كرده، و بالآخره در جاى ديگر اهميت اين موضوع را تا آن حد بالا برده كه خدا را اهل تقوى مىشمرد، و مىگويد: هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ (مدثر- 56).
اكنون بايد ديد حقيقت تقوى اين سرمايه بزرگ معنوى و اين بزرگترين افتخار انسان با اينهمه امتيازات چيست؟
قرآن اشاراتى دارد كه پرده از روى حقيقت تقوى بر مىدارد: در آيات متعددى جاى تقوى را قلب مىشمرد، از جمله مىفرمايد:
أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى: آنها كه صداى خود را در برابر رسول خدا ص پائين مىآورند و رعايت ادب مىكنند كسانى هستند كه خداوند قلوبشان را براى پذيرش تقوى آزموده است (حجرات- 3).
قرآن، تقوى را نقطه مقابل فجور ذكر كرده، چنان كه در آيه 8 سوره شمس مىخوانيم: فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها: خداوند انسان را آفريد و راه فجور و تقوى را به او نشان داد.
قرآن هر عملى را كه از روح اخلاص و ايمان و نيت پاك سرچشمه گرفته باشد بر اساس تقوى مىشمرد، چنان كه در آيه 108 سوره توبه در باره مسجد قبا كه منافقان مسجد ضرار را در مقابل آن ساختند مىفرمايد:
لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ: مسجدى كه از روز نخست بر شالوده تقوى باشد شايستهتر است كه در آن نماز بخوانى.
از مجموع اين آيات به خوبى استفاده مىشود كه تقوى همان احساس مسئوليت و تعهدى است كه به دنبال رسوخ ايمان در قلب بر وجود انسان حاكم مىشود و او را از فجور و گناه باز مىدارد، به نيكى و پاكى و عدالت دعوت مىكند، اعمال آدمى را خالص و فكر و نيت او را از آلودگيها مىشويد. تفسير نمونه، ج22، ص: 205
هنگامى كه به ريشه لغوى اين كلمه باز مىگرديم نيز به همين نتيجه مىرسيم، زيرا تقوى از وقاية به معنى كوشش در حفظ و نگهدارى چيزى است، و منظور در اينگونه موارد نگهدارى روح و جان از هر گونه آلودگى، و متمركز ساختن نيروها در امورى است كه رضاى خدا در آن است.
بعضى از بزرگان براى تقوى سه مرحله قائل شدهاند:
1- نگهدارى نفس از عذاب جاويدان از طريق تحصيل اعتقادات صحيح.
2- پرهيز از هر گونه گناه اعم از ترك واجب و فعل معصيت.
3- خويشتندارى در برابر آنچه قلب آدمى را به خود مشغول مىدارد و از حق منصرف مىكند، و اين تقواى خواص بلكه خاص الخاص است «1».
امير مؤمنان على ع (در نهج البلاغه) تعبيرات گويا و زندهاى پيرامون تقوى دارد، و تقوى از مسائلى است كه در بسيارى از خطب و نامهها و كلمات قصار حضرت ع روى آن تكيه شده است.
در يك جا تقوى را با گناه و آلودگى مقايسه كرده چنين مىگويد:
الا و ان الخطايا خيل شمس حمل عليها اهلها، و خلعت لجمها، فتقحمت بهم فى النار! الا و ان التقوى مطايا ذلل حمل عليها اهلها، و اعطوا ازمتها، فاوردتهم الجنة!:
بدانيد گناهان همچون مركبهاى سركش است كه گنهكاران بر آنها سوار مىشوند، و لجامشان گسيخته مىگردد، و آنان را در قعر دوزخ سرنگون مىسازد.
اما تقوى مركبى است راهوار و آرام كه صاحبانش بر آن سوار مىشوند، زمام آنها را به دست مىگيرند، و تا قلب بهشت پيش مىتازند! «2».
__________________________________________________
(1) بحار الانوار جلد 70 صفحه 136.
(2) نهج البلاغه خطبه 16.
تفسير نمونه، ج22، ص: 206
مطابق اين تشبيه لطيف، تقوى همان حالت خويشتندارى و كنترل نفس و تسلط بر شهوات است، در حالى كه بى تقوايى همان تسليم شدن در برابر شهوات سركش و از بين رفتن هر گونه كنترل بر آنها است.
و در جاى ديگرى مىفرمايد:
اعلموا عباد اللَّه ان التقوى دار حصن عزيز، و الفجور دار حصن ذليل، لا يمنع اهله، و لا يحرز من لجا اليه، الا و بالتقوى تقطع حمة الخطايا:
بدانيد اى بندگان خدا كه تقوا قلعهاى محكم و شكستناپذير است، اما فجور و گناه حصارى است سست و بى دفاع كه اهلش را از آفات نجات نمىدهد و كسى كه به آن پناهنده شود در امان نيست، بدانيد انسان تنها به وسيله تقوا از گزند گناه مصون مىماند «1».
و باز در جاى ديگر مىافزايد:
فاعتصموا بتقوى اللَّه فان لها حبلا وثيقا عروته و معقلا منيعا ذروته.
چنگ به تقواى الهى بزنيد كه رشتهاى محكم و دستگيرهاى است استوار و پناهگاهى است مطمئن! «2».
از لابلاى مجموع اين تعبيرات حقيقت و روح تقوى به خوبى روشن مىشود.
اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه تقوى ميوه درخت ايمان است، و به همين دليل براى به دست آوردن اين سرمايه عظيم بايد پايه ايمان را محكم ساخت.
البته ممارست بر اطاعت، و پرهيز از گناه، و توجه به برنامههاى اخلاقى، بلكه تقوى را در نفس راسخ مىسازد، و نتيجه آن پيدايش نور يقين و ايمان
شهودى در جان انسان است، و هر قدر نور تقوى افزون شود نور يقين نيز افزون خواهد شد، و لذا در روايات اسلامى مىبينيم تقوى يك درجه بالاتر از ايمان و يك درجه پائينتر از يقين شمرده شده! امام على بن موسى الرضا ع مىفرمايد؟
الايمان فوق الاسلام بدرجة، و التقوى فوق الايمان بدرجة، و اليقين فوق التقوى بدرجة، و ما قسم فى الناس شىء اقل من اليقين:
ايمان يك درجه برتر از اسلام است، و تقوى درجهاى است بالاتر از ايمان و يقين درجهاى برتر از تقوى است و هيچ چيز در ميان مردم كمتر از يقين تقسيم نشده است «1»! اين بحث را به شعر معروفى كه حقيقت تقوى را ضمن مثال روشنى بيان كرده پايان مىدهيم:
خل الذنوب صغيرها و كبيرها فهو التقى
و اصنع كماش فوق ارض الشوك يحذر ما يرى
لا تحقرن صغيرة ان الجبال من الحصى
گناهان كوچك و بزرگ را ترك گوى و تقوى همين است.
و همچون كسى باش كه از يك خارزار مىگذرد لباس و دامان خود را چنان جمع مىكند كه خار بر دامانش ننشيند، و پيوسته مراقب اطراف خويش است! هرگز گناهى را كوچك مشمر كه كوههاى بزرگ از سنگريزههاى كوچك تشكيل شده!
__________________________________________________
(1) بحار الانوار جلد 70 صفحه 136.
ان تقوى اللَّه مفتاح سداد و ذخيرة معاد و عتق من كل ملكة و نجاة من كل هلكة:
تقوا و ترس از خدا، كليد گشودن هر در بستهاى است، ذخيره رستاخيز، و سبب آزادى از بردگى شيطان و نجات از هر هلاكت است (نهج البلاغه خطبه 230).
ضمنا بايد توجه داشت كه تقوا داراى شاخهها و شعبى است، تقواى مالى و اقتصادى، تقواى جنسى، و اجتماعى، و تقواى سياسى و مانند اينها.
منبع: akhlagh.porsemani.ir